سلام بر سید و سالار ماهها که هر ساله آینهدلان مسلمان قدومش را منتظرند و به گاهِ آمدنش چشم به افق میدوزند.
میآید با ارمغانی از سرور و شادی برای پرهیزگاران و امید و بشارت برای گنهکاران.
میآید و باز عطر خوش خدا در فضا میپیچد، نسیم روح افزای آسمانی میوزد، ابر رحمت سایه میگسترد،لطف ویژ? پروردگار فرو میبارد، سرزمین دل، رنگ و بوی بهار میگیرد و فصلی دگر برای شکفتن آغاز می گردد.
سلام بر ماه خدا و میهمانانش، آنان که به پیشبازش میروند. نخست در جویبار رحمت رجب تن جان میشویند، آن گاه از زلال معنای مناجات شعبان مینوشند و به ترنم صلواتش مینشینند. هم آنان که خود را بر مدار اهل عصمت قرار میدهند و با نگاه به آن سر خط های انسانیت و بندگی، در صفحه هستی، مشق بندگی و زندگی می کنند. آنان که این دو ماه را به پیوسته به پیراستگی و آراستگی میگذرانند تا به شایستگی به مبارکشهر رمضان در آیند و خویشتن را از فیض الاهی سرشار کنند.
سلام بر ماه گسست از ما سوی الله و پیوست به الله. ماه ریزش سیئات و رویش حسنات. زمانه برگ و بار گرفتن درخت اندیشه و فراهم آمدن مجالی که بتوان در سایه آن آسود، دفتر زندگانی را گشود، بررسید، تصمیمهای سرنوشت ساز گرفت و برنامه زندگی را از سر نوشت.
سلام بر ماه دگرگونی رفتارها و عادتها، ماهی که هر روزه درس پاکی و خلوص، از خود گذشتگی و ایثار، شکیبایی و پایداری، زهد و پارسایی را مکرر میکند و در دل محکم .
سلام بر سحرهای ناب نماز و دعا و غروبهای دل انگیز ربنا. ماه دستهای افراشته نیاز به درگاه رب بینیاز. ماه چشمهای بیدار و چهرههای افروخته از خوف و شوق خدا. ماه شبنمهای فرو غلطیده بر گونهها و بدنهای فروافتاده بر وسعت سبز سجادهها. ماه برگرفتن زنگارهای دل و صیقل آن با تلاوتهای طلایی و دلنواز کتاب خدا.
خوشا آنان که در لحظههای فرحناک افطار از دسترنج حلال خود، سفرههای ساده و با برکت میگسترانند و نیازمندان را در صدر مینشانند.
خوشا آنان که در شبهای پایانی حیات علی ـ علیه السلام ـ با او همراه می شوند، انبانهای طعام را به دوش میکشند تا بینوایان را نوا بخشند، با دستان مهر خود یتیمان را بنوازند و درماندگان ورطه اندوه را بدر آرند.
خوشا آنان که قدرشناسند و در آن دست به احیای خویش میزنند و با دعا و استغفار تاریکی شب را به سپیده صبح پیوند تا روزهای سالشان، همه سپید و پر بار باشند.
خوشا آنان که با «ابوحمزه» همنوا میشوند و آنان که گوهر جان و ایمانشان را از آتش فتنهگران در «جوشن کبیر» ایمن نگاه میدارند.
خوشا آنان که در این ماه به سوگ آفتاب عدالت مینشینند و با فرزندان علی ـ علیهالسلام ـ همدرد و هم ناله میشوند.
خوشا آنان که در واپسین جمعه ماه خدا، وضوی عشق میگیرند، برای خدا در خیابانها جاری میشوند،دستان دعایی خود را مشت کرده، بالا میبرند و با زبانهای قدسی و روزهدار برای رهایی قدس، شعارهای مقدس سر میدهند و مصلاهای آدینه را از حضور خود لبریز میکنند.
خوشا آنان که با به سر رسیدن فصل تهذیب، به عید معصومیت نخست خود باز میرسند و دگر بار زاده می شوند.
ای رب رمضان! به درگاهت چشم امید دوختهایم که ما را نیز از شیرینیاش بچشانی و به شفاعت شهید رمضان، مولایمان علی ـ علیهالسلام ـ ما را به پیوست رمضانیان درآوری.
آمین یا رب العالمین.
نویسنده: جدیدی
زاد روز حضرت علی اکبر ـ علیه السلام ـ و روز جوان را شادباش می گوییم
جوانان سرمایههای بزرگ هر کشورند. ماندگاری و پیشرفت جامعه به وجود آنان بسته است؛ البته جوانانی تربیت یافته و شایسته. گاه برخی میپرسند: «چه کسی مسئول تربیت نسل جوان است؟». اگر مراد این باشدکه آنان را چه کسی تربیت خواهد کرد، پرسشی نادرست است؛ زیرا جوانی دوره تربیت پذیری نیست. چه کسی میتواند انسانی که دوره کودکی و نوجوانی خود را گذرانده و اکنون به جوانی رسیده، تربیت کند. آدمی در این دوره از عمر، ویژگیهایی مییابد که زیر بار تربیت هیچ شخص و نهادی نخواهد رفت. احساس استقلال طلبی، گروهگرایی، مطلوب گرایی و آرمان خواهی، جسوری و پر هیجانی، زیبایی و پرتوانی؛ همه از ویژگیهای جوانان است که هیچ یک بستر مناسبی برای تربیت فراهم نمیآورد. جوانی دوره تربیت نیست؛ دوره گزینش است. جوان بر اساس تربیت و باورهای پیشینی خود، سخن یا مرامی را که به او پیشنهاد و عرضه میشود، میپذیرد یا رد میکند. پس اگر جوانی اثر پذیرفت، نمیتوان گفت که او تربیت شده است. تربیت، پرورش انسان است با آمیزهای از آداب و اخلاق؛ یعنی همانطور که جسم از نوزادی رشد میکند، روح نیز باید همراه آن ببالد و صورت خود را بیابد. در جوان این مرحله به انجام رسیده است. پس اگر در این دوره، تحولی نیز در روح و جان جوان رخ دهد، نمیتوان برآن تربیت نام نهاد؛ بلکه این یک بازنگری و اصلاح در تربیت یافتگی خود است. حاصل این بازنگری مثبت پیراستن است یا آراستن دل و جان که به آن تزکیه وتحلیه میگویند. به هر روی، مراد از چنین پرسشی: «مسئولیت تربیت نسل جوان به که سپرده شده است؟» باید این باشدکه چه کسانی مسئولیت دارند، نسلی از جوانان تربیت شده و شایسته بسازند و تحویل جامعه دهند. در پاسخ، هر خردمندی، بی آن که در پی ادله نقلی باشد، به روشنی درمییابد که تربیت دو طرف اساسی دارد؛ یکی مربی(تربیت کننده) و دیگری متربَی(تربیت شونده). او میبیند این هردو، به طور طبیعی در جایی جمعاند که خانه و خانواده نام دارد.آن جاست که نخستین مرحله پیدایی بنی بشر در هستی به انجام میرسد. همزمان از همان جاست که نخست مرحله تربیتش، خواسته یا ناخواسته، آغاز میشود. از آن جا که آدمی آمیزهای است از جسم و جان، همان پدر و مادری که در تغذیه، نگهداری و رشد جسم فرزندشان میکوشند و آن را میپرورند، ناگزیر هم آنانند که روح او را میپرورانند. خانه بهترین بستر تربیت و پدر و مادر و پس از آنان دیگر اعضای خانواده، مهمترین و اثرگذارترین مربیان آدمیاند که هیچ جایگزینی برای آن یافت نمیشود. پس اگر نهادی بخواهد در این زمینه،کاری درخورکند،آن حمایت از نهاد خانواده است تا وظیفه اصلی خود، یعنی تربیت جوانان شایسته را به شایستگی به انجام برساند. دیگر وظیفه نهادهای پیوسته این حوزه، نگاهبانی جوانان از آسیبهای گوناگون است. گمان نمیرود مسئول خردمندی یافت شود که نداند شادابی و پویایی مردمان هر سرزمین به وجود جوانان بازبسته است و برای حفظ آنان نیز هیچ کاری کارآمدتر از حمایت و یاری جوانان در امر ازدواج و تشکیل کانون مهم خانواده نیست.
نویسنده: جدیدی
چشم و هم چشمی، همان رقابت است. مسابقهای است که چون بیشتر با نگریستن و چشم دوختن آغاز میشود، این نام را به خود گرفته است. با دقت در کاربرد عرفی آن درمییابیم که این اصطلاح به معنای رقابت ناسالم است. مراقبهای است؛ نه از باطن خود که از ظاهر دیگران، برای نمودن و پرکردن چشم دیگران از خود. دچارآمدگان به این بلای جانگزا، پیوسته شخصیت خود را از نگاه دیگران میبینند و میسنجند.
قرآن کریم انسان را به نگریستن فرا میخواند، اما نه هر نگاهی؛ نگریستنی که از روی اعتبار باشد و بر گستره بینش و معرفت الاهی انسان بیفزاید.[1] دین اسلام با نگاه غفلت زا و زیانبار مخالف است. دستور خداست که هرگز به نعمتهاى مادى دیگران چشم ندوزیم: «وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى».[2]پروردگار در این آیت، نعمتهاى ناپایدار دنیا را شکوفههاى زندگانی این سرا قلمداد میکند که دوامی ندارند؛ زود میشکفند و دیری نمیپایند.
معصومان ـ علیهم السلام ـ بارها فرمودهاند که در امور دنیایی، هماره به فرودستان بنگریم تا از سهم دنیای خود خرسند و سپاسگزار پروردگار باشیم. به فرادستانمان ننگریم که سرخورده و ناسپاس شویم.[3]
نگاه، خوراک چشم است و هرکه چشمانداز نگاهش را تنها به دنیا و دنیاداران محدود کند، راه هدایت را نمیبیند. او شیفته و سرگرم چیزهایی میشود که در وسعت دیدش قرار دارد. برای همین است که نمیتواند جز راه و رسم دنیا زدگان را بپوید.
سفارش قرآن کریم و اولیای دین، نگریستن به اهل آخرت است. با نگاه به اینان است که آدمی به کاستی و عقب ماندگیهای معنوی خود پی میبرد و از در افتادن در مهلکه عجب محفوظ میماند.
آفریدگاری که با غریزه کمال جویی، حس برتری و پیشتازی را در نهاد محبوبترین آفریدگانش نهاده، قلمرو مسابقه و هدف آن را هم معین کرده است. تأکید اسلام بر رقابت و پیشتازی در امور معنوی و خیر است. رقابتی که رشد و تکامل انسان را شتاب میدهد و سرای جاودانه آدمی را آباد میسازد. مراقبهای دقیق از خود و مسابقهای برای درجات بهشت. کوششی برای نزدیکی به رضوان خدا؛[4] نه رقابتی برای غیر خدا که منشأیی جز خدا دارد.
روانشناسان، کمبود شخصیت و احساس خردی شخص را منشأ مهم چشم و هم چشمی دانستهاند. انسان کم مایه و ناتوان میکوشد ضعف درونی خود را با ظواهر بیرونی بپوشاند. او میخواهد با گفتار و رفتاری که درخور او نیست، یا با به چنگ آوردن متاع این دنیا و به رخ کشیدن آن، نگاه دیگران را به خود جلب و از این راه احساس بزرگی و برتری کند.
حسادت هم عامل دیگری است که زمینه چشم وهم چشمی را فراهم میآورد. حسود داشتن دیگران را برنمیتابد. هماره در این آرزوست که جز او کسی از نعمتهای بیشمار پروردگار بهره نبرد.
خودناشناسی و خدانشناسیِآدمی، معرفت نیافتگی و دورافتادگیاش از راه کمال حقیقی، اصلی ترین خاستگاه این بیماری است. آن گاه که آدمی چنان بینشی یابد که در خویشتن خویش و فراسویش بیندیشد، به مبدأ و معادش بپردازد، ابزار رسیدن کمال و عزت خود را دریابد، از گزند چشم و هم چشمی در امان میماند.
سخن کوتاه که چشم و هم چشمی آفتی است افتاده بر جان بشر.دردی از خود انسان که درمانش هم در خود اوست. تنها راه رهایی از آن، این است که آدمیان تن و جان خویش را شریف بدارند. جای و جایگاه خویش را ژرف دریابند. در ظاهر و باطن رنگ خدا بگیرند. دنیا را تنها ابزار و میدان مسابقهای بدانند که خط پایانش رسیدن به کمال و قرب خداست.
[1]. طه، آیه 17.
[2]. سوره بقره، آیه 131.
[3].رک: الکافی، ج 2 ص136؛ تحف العقول ،ص 360؛ بحارالأنوار، ج66 ص400.
[4]. بقره، آیه 148؛آل عمران، آیه 133؛ مائده، آیه 48.
یار مهربان
چند سالی است که کتابهای الکترونیکی رخ نموده وکتابخانههای مجازی را پدید آوردهاند. البته که اینها صورتی ازکتاباند؛ نه خود آن.کتاب واقعی ویژگیهای خود را دارد.کِی میشود صورت را با اصل، مجاز را با حقیقت قیاس کرد. هرکتابی برای خود هویت مستقل و شخصیت ویژهای دارد.کتاب اگر بخواهد مهربانیار ما باشد، باید با همه وجودش همراه و همدم ما شود. رو در رویش باید نشست. دست در دستش گذاشت. رنگ رخسارهاش را دید. قد و قامتش راتماشا کرد. وجودش را حس کرد. صدای ورقهایش را شنید و حتی آن را بویید.
نوشتهای که با نام کتاب از صفحهای به نمایش درمیآید که هر چندگاه چیزی از آن خود مینماید، هرگز همانند کتاب نیست تا بر جان و دل اثر گذارد. شاید بگویید در این زمانه، جز این چه چاره؟ آری، گاه گریزی از این گزیر نیست؛ اما مهم این است که نباید با آن خو گرفت و دل بست. باید هر طور شده، برخی از کتابهایی که سخت به آنها نیازمندیم و یا فراوان علاقهمند، نزد خود آورده، گرامیشان داریم.
نشانِ مهر خدا
توبه نشان مهر خداست؛ خدایی که مهرش، قهرش را پیشتر است. همو که فرشتگان مراقب را فرمان داده است، همین که آدمی آهنگ نیک کرد، ناکرده، بنویسندش و چون به بد دستآلود، در ثبتش نشتابند. بزهکاران را مهلت دهند تا هفت ساعت، شاید بازآیند.آری، اگر این زمان گذشت و سیاهی گناه بر نامه عمل نشست، جای نومیدی و جولان شیطان نیست؛ راه بازگشت، باز، باز است تا آن گاه که زمینه و زمانش از دست نرود.
توبه یک بازگشت است، بازگشتی لطیف و هنرمندانه به راه خدا. در این بازگشت، خدا، جوانان را از همه دوستتر دارد. توبه، بازگشت است؛اما همةآن نیست. به فرموده خدا در کتابش، توبه دو ویژگی دارد: یکی درونی است وآن دگر بیرونی. نخست باید از نهان دل و خالص باشد، دیگر آن که آثارش ظاهر. توبه باید از زبان و دل بگذرد و به ساحت عمل درآید. توبه تا به صلاح و اصلاح نینجامد، توبه نیست.
.: Weblog Themes By Pichak :.